معنی مربی کردن
مربی کردن
কোচিং করা
تصویر مربی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با مربی کردن
مربی کردن
مربی کردن
Coach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مربی کردن
مربی کردن
treinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مربی کردن
مربی کردن
coachen
دیکشنری فارسی به آلمانی
مربی کردن
مربی کردن
trenować
دیکشنری فارسی به لهستانی
مربی کردن
مربی کردن
тренировать
دیکشنری فارسی به روسی
مربی کردن
مربی کردن
тренувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مربی کردن
مربی کردن
coachen
دیکشنری فارسی به هلندی
مربی کردن
مربی کردن
entrenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مربی کردن
مربی کردن
entraîner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مربی کردن
مربی کردن
allenare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی