معنی متحد کردن
متحد کردن
একত্রিত করা
تصویر متحد کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با متحد کردن
متحد کردن
متحد کردن
Federate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متحد کردن
متحد کردن
federar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متحد کردن
متحد کردن
föderieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
متحد کردن
متحد کردن
federować
دیکشنری فارسی به لهستانی
متحد کردن
متحد کردن
объединять
دیکشنری فارسی به روسی
متحد کردن
متحد کردن
об'єднувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متحد کردن
متحد کردن
federeren
دیکشنری فارسی به هلندی
متحد کردن
متحد کردن
federar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متحد کردن
متحد کردن
fédérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متحد کردن
متحد کردن
federare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی