جدول جو
جدول جو

معنی متوقف کردن

متوقف کردن
গর্ভপাত করা , থামানো , বন্ধ করা , থামা
تصویری از متوقف کردن
تصویر متوقف کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی

واژه‌های مرتبط با متوقف کردن

متوقف کردن

متوقف کردن
از کار انداختن، به درنگ وا داشتن بدرنگ وا داشتن، در محلی ایستانیدن، تعطیل کردن کار یا کارخانه
فرهنگ لغت هوشیار