معنی لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
স্তর তৈরি করা
تصویر لایه گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
Layer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
camada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
schichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
nakładać warstwę
دیکشنری فارسی به لهستانی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
укладывать слой
دیکشنری فارسی به روسی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
класти шар
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
laag leggen
دیکشنری فارسی به هلندی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
poner una capa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
superposer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لایه گذاشتن
لایه گذاشتن
strato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی