معنی قتل کردن
قتل کردن
হত্যা করা
تصویر قتل کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با قتل کردن
قتل کردن
قتل کردن
اژادن کشتن کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
قتل کردن
قتل کردن
Murder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قتل کردن
قتل کردن
assassinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قتل کردن
قتل کردن
убить
دیکشنری فارسی به روسی
قتل کردن
قتل کردن
ermorden
دیکشنری فارسی به آلمانی
قتل کردن
قتل کردن
zabijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
قتل کردن
قتل کردن
вбивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قتل کردن
قتل کردن
asesinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قتل کردن
قتل کردن
assassiner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قتل کردن
قتل کردن
assassinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی