معنی فلج کردن
فلج کردن
পক্ষাঘাত করা
تصویر فلج کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با فلج کردن
فلج کردن
فلج کردن
Paralyze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فلج کردن
فلج کردن
paralisar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فلج کردن
فلج کردن
парализовать
دیکشنری فارسی به روسی
فلج کردن
فلج کردن
lähmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
فلج کردن
فلج کردن
paraliżować
دیکشنری فارسی به لهستانی
فلج کردن
فلج کردن
паралізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فلج کردن
فلج کردن
paralizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فلج کردن
فلج کردن
paralyser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فلج کردن
فلج کردن
paralizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فلج کردن
فلج کردن
verlammen
دیکشنری فارسی به هلندی