معنی ضبط کردن
ضبط کردن
জব্দ করা
تصویر ضبط کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با ضبط کردن
ضبط کردن
ضبط کردن
تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
ضبط کردن
ضبط کردن
حفظ کردن، تصرف کردن بملکیت گرفتن، بایگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ضبط کردن
ضبط کردن
Impound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ضبط کردن
ضبط کردن
конфисковать
دیکشنری فارسی به روسی
ضبط کردن
ضبط کردن
pfänden
دیکشنری فارسی به آلمانی
ضبط کردن
ضبط کردن
конфіскувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ضبط کردن
ضبط کردن
skonfiskować
دیکشنری فارسی به لهستانی
ضبط کردن
ضبط کردن
apreender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ضبط کردن
ضبط کردن
sequestrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ضبط کردن
ضبط کردن
incautar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی