معنی سرخ کرده
سرخ کرده
ভাজা
تصویر سرخ کرده
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با سرخ کرده
سرخ کرده
سرخ کرده
Fried
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرخ کرده
سرخ کرده
жареный
دیکشنری فارسی به روسی
سرخ کرده
سرخ کرده
frittiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرخ کرده
سرخ کرده
смажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرخ کرده
سرخ کرده
smażony
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرخ کرده
سرخ کرده
油炸的
دیکشنری فارسی به چینی
سرخ کرده
سرخ کرده
frito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سرخ کرده
سرخ کرده
fritto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سرخ کرده
سرخ کرده
frito
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سرخ کرده
سرخ کرده
frit
دیکشنری فارسی به فرانسوی