معنی ردیابی کردن
ردیابی کردن
অনুসরণ করা
تصویر ردیابی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با ردیابی کردن
ردیابی کردن
ردیابی کردن
Trace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
отслеживать
دیکشنری فارسی به روسی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
nachverfolgen
دیکشنری فارسی به آلمانی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
відстежувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
śledzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
跟踪
دیکشنری فارسی به چینی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
rastrear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
tracciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
rastrear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ردیابی کردن
ردیابی کردن
suivre les traces
دیکشنری فارسی به فرانسوی