معنی ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
চিহ্ন রাখা
تصویر ردپا گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
Trail
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
оставлять след
دیکشنری فارسی به روسی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
hinterlassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
залишати слід
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
zostawiać ślad
دیکشنری فارسی به لهستانی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
留下痕迹
دیکشنری فارسی به چینی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
deixar rastros
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
lasciare una traccia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
seguir el rastro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ردپا گذاشتن
ردپا گذاشتن
laisser une trace
دیکشنری فارسی به فرانسوی