معنی داوری کردن
داوری کردن
মধ্যস্থতা করা
تصویر داوری کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با داوری کردن
داوری کردن
داوری کردن
قضا، حکومت، محاکمه، دیوان کردن، فصل
فرهنگ لغت هوشیار
داوری کردن
داوری کردن
Arbitrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
داوری کردن
داوری کردن
арбитрировать
دیکشنری فارسی به روسی
داوری کردن
داوری کردن
schlichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
داوری کردن
داوری کردن
арбітрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
داوری کردن
داوری کردن
arbitrażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
داوری کردن
داوری کردن
裁定
دیکشنری فارسی به چینی
داوری کردن
داوری کردن
arbitrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
داوری کردن
داوری کردن
arbitrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
داوری کردن
داوری کردن
arbitrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی