معنی خم کردن
خم کردن
বকল লাগানো , বাঁকানো
تصویر خم کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با خم کردن
خم کردن
خم کردن
Buckle, Flex
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خم کردن
خم کردن
застегнуть , сгибать
دیکشنری فارسی به روسی
خم کردن
خم کردن
schnallen, biegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
خم کردن
خم کردن
застібати , згинати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خم کردن
خم کردن
zapiąć, zginać
دیکشنری فارسی به لهستانی
خم کردن
خم کردن
扣住 , 弯曲
دیکشنری فارسی به چینی
خم کردن
خم کردن
abotoar, flexionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خم کردن
خم کردن
allacciare, piegare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خم کردن
خم کردن
abrochar, flexionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خم کردن
خم کردن
boucler, fléchir
دیکشنری فارسی به فرانسوی