معنی تزریق کردن
تزریق کردن
ইনজেকশন করা
تصویر تزریق کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با تزریق کردن
تزریق کردن
تزریق کردن
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تزریق کردن
تزریق کردن
Inject
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تزریق کردن
تزریق کردن
инъецировать
دیکشنری فارسی به روسی
تزریق کردن
تزریق کردن
injizieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تزریق کردن
تزریق کردن
вводити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تزریق کردن
تزریق کردن
wstrzykiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تزریق کردن
تزریق کردن
注射
دیکشنری فارسی به چینی
تزریق کردن
تزریق کردن
injetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تزریق کردن
تزریق کردن
iniettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تزریق کردن
تزریق کردن
inyectar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی