معنی پیاده شدن
پیاده شدن
উপকূলে উঠা , নামানো
تصویر پیاده شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با پیاده شدن
پیاده شدن
پیاده شدن
فرود آمدن از ستور، بزیر آمدن از آن، پائین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیاده شدن
پیاده شدن
پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
پیاده شدن
پیاده شدن
عزل کردن، هزینه سنگین را متحمل شدن، پیشامد هزینه بَر
فرهنگ فارسی معین
پیاده شدن
پیاده شدن
Disembark, Dismount
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیاده شدن
پیاده شدن
высаживаться , спешиться
دیکشنری فارسی به روسی
پیاده شدن
پیاده شدن
aussteigen, absteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیاده شدن
پیاده شدن
висаджуватися , спішитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیاده شدن
پیاده شدن
wysiadać, zejść
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیاده شدن
پیاده شدن
上岸 , 下车
دیکشنری فارسی به چینی
پیاده شدن
پیاده شدن
desembarcar, desmontar
دیکشنری فارسی به پرتغالی