معنی پانسمان کردن
پانسمان کردن
ব্যান্ডেজ করা
تصویر پانسمان کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با پانسمان کردن
پانسمان کردن
پانسمان کردن
شستن و پاک کردن زخم بستن زخم زخم بندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پانسمان کردن
پانسمان کردن
Bandage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
перевязывать
دیکشنری فارسی به روسی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
verbinden
دیکشنری فارسی به آلمانی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
перев'язувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
bandażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
包扎
دیکشنری فارسی به چینی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
vendar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
medicare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پانسمان کردن
پانسمان کردن
vendar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی