جدول جو
جدول جو

معنی پرتاب کردن

پرتاب کردن
নিক্ষেপ করা , ছুঁড়ে ফেলা , ছুঁড়ে ফেলা , ছোড়া , ছুঁড়ে ফেলা , ছুঁড়তে , ছুড়ে ফেলা
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی

واژه‌های مرتبط با پرتاب کردن

پرتاب کردن

پرتاب کردن
پرتاب کردن روی (رخساره) روی سرخ کردن و شادمان شدن ازچیزی. دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر: سنگی پرت کرد، تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن، فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه. یا پرت کردن حواس کسی. فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار