معنی به طور بینی
به طور بینی
নাকের মাধ্যমে
تصویر به طور بینی
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با به طور بینی
به طور بینی
به طور بینی
Nasally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به طور بینی
به طور بینی
носом
دیکشنری فارسی به روسی
به طور بینی
به طور بینی
nasenmäßig
دیکشنری فارسی به آلمانی
به طور بینی
به طور بینی
носом
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به طور بینی
به طور بینی
nosem
دیکشنری فارسی به لهستانی
به طور بینی
به طور بینی
鼻音地
دیکشنری فارسی به چینی
به طور بینی
به طور بینی
nasalmene
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به طور بینی
به طور بینی
nasale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به طور بینی
به طور بینی
nasalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به طور بینی
به طور بینی
nasale
دیکشنری فارسی به فرانسوی