معنی به طور ابزاری
به طور ابزاری
যন্ত্রগতভাবে
تصویر به طور ابزاری
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با به طور ابزاری
به طور ابزاری
به طور ابزاری
Instrumentally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
инструментально
دیکشنری فارسی به روسی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به آلمانی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
інструментально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
instrumentalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
工具性地
دیکشنری فارسی به چینی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
instrumentalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
strumentalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
instrumentalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به طور ابزاری
به طور ابزاری
de manière instrumentale
دیکشنری فارسی به فرانسوی