معنی به بازی کردن
به بازی کردن
খেলা
تصویر به بازی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با به بازی کردن
به بازی کردن
به بازی کردن
Romp
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به بازی کردن
به بازی کردن
играть
دیکشنری فارسی به روسی
به بازی کردن
به بازی کردن
herumtollen
دیکشنری فارسی به آلمانی
به بازی کردن
به بازی کردن
грати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به بازی کردن
به بازی کردن
bawić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
به بازی کردن
به بازی کردن
嬉戏
دیکشنری فارسی به چینی
به بازی کردن
به بازی کردن
brincar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به بازی کردن
به بازی کردن
giocare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به بازی کردن
به بازی کردن
corretear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به بازی کردن
به بازی کردن
gambader
دیکشنری فارسی به فرانسوی