معنی بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
প্রতিষ্ঠা করা
تصویر بنیاد گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
Found
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
основывать
دیکشنری فارسی به روسی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
gründen
دیکشنری فارسی به آلمانی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
засновувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
zakładać
دیکشنری فارسی به لهستانی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
创立
دیکشنری فارسی به چینی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
fundar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
fondare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
fundar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بنیاد گذاشتن
بنیاد گذاشتن
fonder
دیکشنری فارسی به فرانسوی