معنی بدشکل کردن
بدشکل کردن
বিকৃত করা
تصویر بدشکل کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با بدشکل کردن
بدشکل کردن
بدشکل کردن
Disfigure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
обезображивать
دیکشنری فارسی به روسی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
entstellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
спотворювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
zniekształcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
毁容
دیکشنری فارسی به چینی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
desfigurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
sfigurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
desfigurar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بدشکل کردن
بدشکل کردن
défigurer
دیکشنری فارسی به فرانسوی