معنی اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
প্রয়োগ করা
تصویر اجرای قانون کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
Enforce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
обеспечивать
دیکشنری فارسی به روسی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
durchsetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
забезпечувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
egzekwować
دیکشنری فارسی به لهستانی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
执行
دیکشنری فارسی به چینی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
impor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
applicare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
imponer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اجرای قانون کردن
اجرای قانون کردن
appliquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی