معنی انبار کردن
انبار کردن
সঞ্চয় করা
تصویر انبار کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با انبار کردن
انبار کردن
انبار کردن
Stow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
انبار کردن
انبار کردن
укладывать
دیکشنری فارسی به روسی
انبار کردن
انبار کردن
verstauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
انبار کردن
انبار کردن
складати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
انبار کردن
انبار کردن
składować
دیکشنری فارسی به لهستانی
انبار کردن
انبار کردن
装载
دیکشنری فارسی به چینی
انبار کردن
انبار کردن
armazenar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
انبار کردن
انبار کردن
stivare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
انبار کردن
انبار کردن
estibar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
انبار کردن
انبار کردن
arrimer
دیکشنری فارسی به فرانسوی