معنی sumiso
sumiso
تواضع کننده، مطیع، فرمانبردار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با sumiso
soumis
soumis
فَرمانبَردار، اِرائِه شُدِه اَست، مُطیع
دیکشنری فرانسوی به فارسی
spumoso
spumoso
دارایِ حُباب یا کَف، کَف آلود
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
submisso
submisso
تَوَاضُع کُنَندِه، مُطیع، فَرمانبَردار، بِه طُورِ مُطیع
دیکشنری پرتغالی به فارسی
simio
simio
مِیمون مانَند، مِیمون
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sucio
sucio
ناپاک، کَثیف
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
símio
símio
مِیمون مانَند، مِیمون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
umido
umido
بُخارآلود، مَرطوب
دیکشنری ایتالیایی به فارسی