معنی soltar
soltar
انداختن، رها کردن، بی اختیار گفتن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با soltar
saltar
saltar
پَرِش کَردَن، پَریدَن، جَست و خیز کَردَن، جَهش کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
soldar
soldar
لَحیم کَردَن، جوش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
saltar
saltar
پَرِش کَردَن، پَرِش، جَهش کَردَن، جَست و خیز کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
voltar
voltar
بازگَشتَن، بَرایِ بَرگَشتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
soldar
soldar
لَحیم کَردَن، جوش
دیکشنری پرتغالی به فارسی
solar
solar
خُورشیدی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
solar
solar
خُورشیدی، دیزِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
solar
solar
خُورشیدی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
solar
solar
خُورشیدی
دیکشنری آلمانی به فارسی