معنی perceptible
- perceptible
- قابل تشخیص، قابل درک
واژههای مرتبط با perceptible
perceptible
- perceptible
- قابِلِ تَشخیص، قابِلِ دَرک
Perceptible
- Perceptible
- قابِلِ تَشخیص، مَحسوس
imperceptible
- imperceptible
- بی حِسّ، نامَحسوس، غِیرِقابِلِ دَرک
imperceptible
- imperceptible
- غیرقابل دَرک، نامَحسوس
percepibile
- percepibile
- قابِلِ تَشخیص، قابِلِ دَرک
Perceptibly
- Perceptibly
- بِه طُورِ قابِلِ دَرک، بِه طُورِ مَحسوس
Imperceptible
- Imperceptible
- غیرقابل دَرک، نامَحسوس
perceptie
- perceptie
- اِدراک