معنی organizar organizar ترتیب دادن، سازماندهی، سر و سامان کردن، سازماندهی کردن دیکشنری اسپانیایی به فارسی
organizar organizar تَرتِیب دادَن، سازماندِهی، سَر و سامان کَردَن، سازماندِهی کَردَن دیکشنری پرتغالی به فارسی
reorganizar reorganizar دُوبارِه تَرتِیب دادَن، سازماندِهی مُجَدَّد، دُوبارِه مُرَتَّب کَردَن، سازماندِهی مُجَدَّد کَردَن دیکشنری اسپانیایی به فارسی
reorganizar reorganizar سازماندِهی مُجَدَّد کَردَن، تَنظِیم مُجَدَّد، دُوبارِه تَرتِیب دادَن دیکشنری پرتغالی به فارسی
organizzare organizzare تَرتِیب دادَن، سازماندِهی، سَر و سامان کَردَن، سازماندِهی کَردَن دیکشنری ایتالیایی به فارسی