معنی ordenado
ordenado
آراسته، مرتّب، تر و تمیز، ترتیب دار، منظّم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با ordenado
condenado
condenado
مَحکوم، مَحکوم کَرد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
coordenado
coordenado
هَماهَنگ، هَماهَنگ شُدِه اَست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
condenado
condenado
مَحکوم، مَحکوم کَرد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ordinato
ordinato
آراستِه، مُرَتَّب، تَر و تَمیز، تَرتِیب دار، مُنَظَّم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ordenar
ordenar
تَرتِیب دادَن، سِفارِش دَهید، فَرمان دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ondeado
ondeado
پُفَکی، مُوج دار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ordenar
ordenar
فَرمان دادَن، سِفارِش دَهید، تَرتِیب دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ornado
ornado
تَزیِینی، آراستِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی