معنی litigar
- litigar
- دعوی کردن، دادخوٰاهی
واژههای مرتبط با litigar
litigar
- litigar
- دَعوی کَردَن، دادخوٰاهی
mitigar
- mitigar
- کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
mitigar
- mitigar
- کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
litigare
- litigare
- پُر دَعوی، بَحث کُنید، دَعوایِ لَفظی کَردَن
fatigar
- fatigar
- خَستِه کَردَن، خَستِگی
litigio
- litigio
- دَعوایِ حُقوقی، دَعوی قَضایی
limitar
- limitar
- مَحدود کَردَن
mitigare
- mitigare
- کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
fatigar
- fatigar
- خَستِه کَردَن، خَستِگی