معنی entrometerse
entrometerse
مداخله کردن، دخالت کردن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با entrometerse
intrometer se
intrometer se
مُداخِلِه کَردَن، سَرزَدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی