معنی doler
doler
درد کردن، صدمه دیده
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با doler
moler
moler
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
doter
doter
اِهدا کَردَن، وَقف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dorer
dorer
طَلا کَردَن، قَهوِه ای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
voler
voler
پَرواز کَردَن، پَرواز کُن، دُزدی کَردَن، دُزدیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dolor
dolor
آسیب رِسانی، دَرد، دَردناکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dolere
dolere
دَرد کَردَن، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
deler
deler
تَقسیم کُنَندِه، اِشتِراک کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
oler
oler
بو کَردَن، بو، بوییدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
doer
doer
دَرد کَردَن، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی