معنی componer
componer
ترکیب کردن، سرودن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
واژههای مرتبط با componer
composer
composer
تَرکیب کَردَن، سُرودَن، شُمارِه گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
posponer
posponer
تَعویق اَنداختَن، بِه تَعویق اَنداختَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
compiler
compiler
تَدوین کَردَن، کامپایل کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
compenser
compenser
جُبران کَردَن، جُبران کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
comparer
comparer
مُشَابِه دانِستَن، مُقایِسِه کُنید، مُقایِسِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
combiner
combiner
تَرکیب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
komponen
komponen
جُزء
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
comporre
comporre
تَرکیب کَردَن، سُرودَن، شُمارِه گِرِفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
componeren
componeren
تَرکیب کَردَن، سُرودَن
دیکشنری هلندی به فارسی