معنی agitado
- agitado
- آشفته، گیج کننده، شلوغ
واژههای مرتبط با agitado
agitado
- agitado
- آشُفتِه، گیج کُنَندِه، پُر جُنب و جوش، شُلوغ
agotado
- agotado
- بی حال، خَستِه، فَرسودِه
agitador
- agitador
- مُحَرِّک، هَمزَن
agitada
- agitada
- با اِضطِراب، آشُفتِه
agitador
- agitador
- مُحَرِّک، تِکان دَهَندِه
agitada
- agitada
- با اِضطِراب، آشُفتِه
agitato
- agitato
- با اِضطِراب، آشُفتِه
gastado
- gastado
- فَرسودِه، صَرف کَرد، کُهنِه
agotador
- agotador
- پُرزَحمَت، طاقَت فَرسا، خَستِه کُنَندِه، سَخت