معنی Tyranny
Tyranny
ستمگری، استبداد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Tyranny
wyraźny
wyraźny
مُتِمایِز، بِه وُضوح، بَرجَستِه، رُخ دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
Tyrannei
Tyrannei
سِتَمگَری، اِستِبداد
دیکشنری آلمانی به فارسی
ranny
ranny
مَجروح، مَجموعِه، آسیب دیدِه، مُضِرّ
دیکشنری لهستانی به فارسی