معنی Travel
Travel
سفر کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Travel
graver
graver
حَکّاکی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Unravel
Unravel
باز کَردَن پیچیدِگی ها، باز کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Craven
Craven
تَرسو، کِریون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
crível
crível
قابِل باوَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Trauer
Trauer
اَندوه، غَم و اَندوه، اَندوهگینی، عَزیمَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
graven
graven
تونِل زَدَن، کَندَن، غار رَفتَن، حَفر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Marvel
Marvel
شِگِفت زَدِه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gravely
Gravely
بِه طُورِ جِدّی، بِه شِدَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Bravely
Bravely
شُجاعانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی