معنی Tidily
Tidily
ترتیب وار، مرتّب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Tidily
Widely
Widely
گَستَردِه، بِه طُورِ گَستَردِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tipsily
Tipsily
مَست، بِه طُورِ مَعمول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Timidly
Timidly
تَرسوانِه، با خِجالَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Timely
Timely
بِه مُوقِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tardily
Tardily
با تَأخیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Giddily
Giddily
با خُوشحالی، سَرگیجِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Airily
Airily
با سَبُک، هَوادار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Bodily
Bodily
بَدَنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tidal
Tidal
مَربوط بِه دَریا، جَزر و مَدّ
دیکشنری انگلیسی به فارسی