معنی Slug
Slug
با ضربه کشتن، حلزون حرکت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Slug
Flug
Flug
پَرواز
دیکشنری آلمانی به فارسی
klug
klug
با اِحتیاط، هوشمَند، با هوش، دَقیق، قابِلِ قِضاوَت، مُدَبِّرانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
Snug
Snug
راحَت بَخش، راحَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Smug
Smug
مُتِکَبِّر، خُود راضی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Slur
Slur
تُهمَت زَدَن، تَوهِین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Plug
Plug
وَصل کَردَن، دُوشاخِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی