معنی Officer
Officer
افسر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Officer
affixer
affixer
چَسباندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
affiner
affiner
تَصفِیَه کَردَن، پالایِش کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
afficher
afficher
نَمایِش دادَن، نَمایِش دادِه شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
effacer
effacer
پاک کَردَن، بَرایِ پاک کَردَن، حَذف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
officier
officier
قِضاوَت کَردَن، اَفسَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
effiler
effiler
کاهِش دادَن، مَخروطی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Offizier
Offizier
اَفسَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
officier
officier
اَفسَر
دیکشنری هلندی به فارسی
oficer
oficer
اَفسَر، اَفسُردِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی