معنی Observer
Observer
ناظر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Observer
observer
observer
مُشاهِدِه کَردَن، مُشاهِدِه کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Observe
Observe
مُشاهِدِه کَردَن، رِعایَت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
réserver
réserver
کِتاب کَردَن، رِزرو کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
observar
observar
مُشاهِدِه کَردَن، اِطِّلاع دَهید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
absorver
absorver
جَذب کَردَن، جَذب کُنَند، مَشغول کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
observar
observar
مُشاهِدِه کَردَن، مُشاهِدِه کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
server
server
سِرویس دَهَندِه، سِروِر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
server
server
سِرویس دَهَندِه، سِروِر
دیکشنری هلندی به فارسی