معنی Murder
Murder
قتل کردن، قتل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Murder
guider
guider
راهنَمایی کَردَن، بَرایِ راهنَمایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
garder
garder
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hurler
hurler
زوزِه کِشیدَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
morder
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
perder
perder
اَز دَست دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Burden
Burden
بار سَنگین کَردَن، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ourler
ourler
حاشیُه دوزی کَردَن، سِجاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
perder
perder
اَز دَست دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
morder
morder
گاز گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی