معنی Monotone
Monotone
یکنواخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Monotone
monotone
monotone
بِه طُورِ یِکنَواخت، یِکنَواخت، بی روح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Monotonie
Monotonie
یِکنَواختی
دیکشنری آلمانی به فارسی
monotone
monotone
بِه طُورِ یِکنَواخت، یِکنَواخت
دیکشنری هلندی به فارسی
Monotony
Monotony
یِکنَواختی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
monotonie
monotonie
بی روحی، یِکنَواختی، خَستِه کُنَندِه بودَن، کِسِل بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monotonie
monotonie
یِکنَواختی
دیکشنری هلندی به فارسی
monotoni
monotoni
یِکنَواختی، یِکنَواخت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
monotono
monotono
بی روح، یِکنَواخت، خَستِه کُنَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
monoton
monoton
خَستِه کُنَندِه، یِکنَواخت، بی روح، یِکنَواختی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی