معنی Inject
Inject
تزریق کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Inject
Infect
Infect
آلودِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
abject
abject
رَذیل، اِفتِضاح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Reject
Reject
رَد کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indict
Indict
اِتِّهام کَردَن، کِیفَرخواست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indent
Indent
فُرورَفتِگی ایجاد کَردَن، تورَفتِگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indebt
Indebt
بِدِهکار کَردَن، بِدِهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Invest
Invest
سَرمایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Invert
Invert
مَعکوس کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Invent
Invent
اِختِراع کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی