معنی Impose
Impose
تحمیل کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Impose
imposer
imposer
تَحمیل کَردَن، تَحمیل کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Compose
Compose
تَرکیب کَردَن، نِوِشتَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Impute
Impute
نِسبَت دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Impure
Impure
ناپاک، نَجِس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Impulse
Impulse
اَنگیِزِش، تِکانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Improve
Improve
بِهبود بَخشیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Imposter
Imposter
جَعلکار، مُتَقَلِّب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Import
Import
وارِد کَردَن، وارِدات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Implore
Implore
اِلتِماس کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی