معنی Ground
Ground
زمین گذاشتن، زمین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Ground
Grund
Grund
دَلیل
دیکشنری آلمانی به فارسی
Abound
Abound
فَراوان بودَن، فَراوان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Round
Round
دایِرِه کَردَن، گِرد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wound
Wound
زَخم زَدَن، زَخم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sound
Sound
صِدا دادَن، صِدا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pound
Pound
کوبیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Proud
Proud
مُفتَخِر، اِفتِخار کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Found
Found
بُنیاد گُذاشتَن، پِیدا شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Grunt
Grunt
غُرّیدَن، غُرغُر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی