معنی Flashily
Flashily
به طور فلاش، پر زرق و برق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Flashily
Classily
Classily
با کلِاس، کِلاسیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Splashily
Splashily
با پاشیدَن آب، بِه صورَتِ پاشیدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Flabbily
Flabbily
بِه طُورِ شُلی، شَلَختِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Glassily
Glassily
بِه طُورِ شیشِه ای، شیشِه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Flakily
Flakily
بِه طُورِ شِکَنَندِه، پوستِه پوستِه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fishily
Fishily
بِه طُورِ ماهی وار، ماهیگیرانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Flashy
Flashy
زَرگَر، پُر زَرق و بَرق
دیکشنری انگلیسی به فارسی