معنی Fishily
Fishily
به طور ماهی وار، ماهیگیرانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Fishily
Pushily
Pushily
بِه طُورِ گُستاخانِه، با فِشار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Riskily
Riskily
بِه طُورِ پُرخَطَر، با ریسک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wispily
Wispily
نازُکانِه، عاقِلانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pithily
Pithily
بِه طُورِ مُختَصَر و مُفید، مَحَبَّت آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fussily
Fussily
حَسّاس، بِه طَرزِ فَجیعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Filthily
Filthily
بِه طُورِ کَثیف، کَثیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fierily
Fierily
با شِدَّت و آتَشین، آتَشین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Flashily
Flashily
بِه طُورِ فِلاش، پُر زَرق و بَرق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Friskily
Friskily
شاد و شَنگول، بِه طَرزِ وَحشَتناکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی