معنی Compulsivity
Compulsivity
الاجباریّت، اجبار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Compulsivity
Compulsively
Compulsively
بِه طُورِ اِجبار آمیز، اِجباراً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
compulsivité
compulsivité
اَلاِجباریَّت، اِجبار، وَسوَاس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
compulsività
compulsività
اَلاِجباریَّت، اِجبار، وَسوَاس
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Impulsivity
Impulsivity
تِکانِشی بودَن، تَکَانِشگَری
دیکشنری انگلیسی به فارسی