معنی Broaden
Broaden
گسترش دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Broaden
Broadly
Broadly
بِه طُورِ وَسیع، بِه طُورِ گَستَردِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
broeden
broeden
تُخم گُذاری کَردَن، نُوزاد
دیکشنری هلندی به فارسی
Broken
Broken
شِکَستِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Brazen
Brazen
بی شَرم، گُستاخ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Broad
Broad
گَستَردِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
raden
raden
حَدس زَدَن، شُوراها
دیکشنری هلندی به فارسی