معنی Assist
Assist
کمک کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Assist
Resist
Resist
مُقاوِمَت کَردَن، مُقاوِمَت کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Bassist
Bassist
باسیست، نَوازَندِه بِیس
دیکشنری آلمانی به فارسی
Insist
Insist
اِصرار کَردَن، اِصرار کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assort
Assort
طَبَقِه بَندی کَردَن، دَستِه بَندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assistor
Assistor
یاری کُنَندِه، دَستیار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assign
Assign
واگُذار کَردَن، اِختِصاص دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assess
Assess
اَرزیابی کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assert
Assert
اِدِّعا کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Assent
Assent
تَوَافُق کَردَن، مُوافَقَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی