معنی Arraign
Arraign
متّهم کردن، تنظیم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Arraign
arraigo
arraigo
اِستِحکام، ریشِه ها
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Arrange
Arrange
تَرتِیب دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی